نیویورک تایمز نوشت: زمانی که در ماه دسامبر یک خبرنگار ایتالیایی در ایران دستگیر شد، دوستپسرش در ایتالیا میترسید او سالها در زندان بماند. به گفتۀ او، در بحبوحۀ حرف و حدیثهایی مبنی بر اینکه ایران و ایتالیا در حال مذاکره بر سر مبادله زندانیانی هستند که ایالات متحده نیز درگیر آن است، تصمیم گرفت پیامی را به کسی برساند که احتمالاً میتوانست کمکی بکند: اسم او ایلان ماسک بود.
ماسک نه تنها رابطه نزدیکی با دونالد جی ترامپ، رئیسجمهور منتخب آمریکا داشت، بلکه حدود یک ماه پیش از بازداشت این خبرنگار، میلیاردر حوزه فناوری نشستی محرمانه با سفیر ایران در سازمان ملل برگزار کرده بود.
هفته گذشته، این خبرنگار به نام چچیلیا سالا، ۲۹ساله، از زندان در ایران آزاد شد و چند روز بعد، یک مهندس ایرانی که ایتالیا به درخواست استرداد آمریکا بازداشت کرده بود نیز آزاد شد. به آن مهندس اتهام وارد شده بود که تجهیزات مورد نیاز پهپادهایی را تأمین کرده است که در حملۀ یکی از شبهنظامیان مورد حمایت ایران به پایگاه نظامی آمریکا باعث کشتهشدن سه نظامی آمریکایی شده بود.
بر اساس گفتۀ دو مقام ایرانی ــ یکی دیپلمات ارشد در وزارت امور خارجه و دیگری یک مقام مطلع ــ که هر دو در جریان جزئیات این مبادلۀ زندانیان هستند و به دلیل حساسیت موضوع خواستهاند نامشان ذکر نشود، ایلان ماسک برای آزادی خانم سالا پادرمیانی کرده و با امیر سعید ایروانی، سفیر ایران در سازمان ملل، تماس گرفته است.
نه ایلان ماسک و نه نمایندگان تیم انتقالی ترامپ در برابر درخواستهای مکرر برای اظهار نظر واکنشی نشان ندادند.
اینکه ماسک چگونه این اقدام را، در مقام فردی که در سالهای اخیر، بهویژه از زمان پیروزی ترامپ، نقشی غیررسمی اما روزافزون در عرصه بینالمللی ایفا کرده، ــ برای آزادی یک خبرنگار انجام داده، روشن نیست. او با جورجا ملونی، نخستوزیر ایتالیا، روابط نزدیکی دارد. ملونی نیز روز ۴ ژانویه به مارئه-لاگو (ملک ترامپ در فلوریدا) سفر کرده و با رئیسجمهور منتخب دیدار داشته است. ماسک فردی است که در آنجا به طور مرتب حضور دارد.
خانم ملونی هفته گذشته در یک نشست خبری گفت آزادی خانم سالا نتیجه «یک کار دیپلماتیک سهجانبه پیچیده با ایران و مسلماً با ایالات متحده» بوده است. دفتر او و وزارت خارجه ایتالیا از اظهار نظر برای این گزارش خودداری کردند.
یک مقام ارشد دولت بایدن گفت دولت آمریکا در جریان این مذاکرات نبوده و پیشاپیش دربارۀ این آزادیها مطلع نشده و با این توافق موافقتی نداشته است. جان کربی، سخنگوی شورای امنیت ملی، گفت این توافق «از صفر تا صد، تصمیم ایتالیاییها بود.»
ملونی در یک نشست خبری گفت نمیداند ماسک چه نقشی در آزادی سالا داشته است، او بیان کرد: «اگر نقشی داشته، من اطلاعی ندارم.»
این ابهام بر نقش غیرمعمول ماسک تأکید میکند؛ او که کنار ترامپ نشسته و از احزاب راستگرای اروپا حمایت میکند، درعینحال به پیشبرد منافع تجاری خود در خارج از کشور ادامه میدهد. برای نمونه، ایتالیا در حال بررسی یک توافق احتمالی با اسپیسایکس (متعلق به ماسک) است تا از طریق شبکه استارلینک، ارتباطات امن برای مقامات دولتی و نظامیاش فراهم کند. خانم ملونی نیز یکی از متحدان همیشگی ماسک در اروپا بوده است؛ او در سال ۲۰۲۳ میزبان ماسک در نشست حزب خود بود و در اکتبر گذشته هم در یک مراسم باشکوه در کنار او حضور یافت.
آقای دانیله راینری، دوستپسر خانم سالا که خودش هم خبرنگار است، میگوید پیش از آنکه خانم ملونی به مارئه-لاگو سفر کند، او از طریق یک رابط به ماسک پیام داده و از او برای نجات خانم سالا کمک خواسته بود. راینری در مصاحبهای گفت در ۲۹ دسامبر به یکی از آشنایان ایتالیایی ماسک به نام آندرهآ استروپا پیام داد و درخواست کرد موضوع خانم سالا را به اطلاع ماسک برساند.
آقای استروپا، برنامهنویس کامپیوتر، در مصاحبه گفت که ماسک این درخواست را دریافت کرده اما نمیداند در این مورد کاری کرده است یا خیر.
نیویورک تایمز می نویسد: هفتهها پیش از بازداشت خانم سالا، در ماه نوامبر، ماسک حدود یک ساعت و نیم با سفیر ایران در اقامتگاه او در منهتن دیدار کرده بود تا دربارۀ کاهش تنش میان تهران و واشنگتن در آستانۀ آغاز به کار دولت جدید گفتوگو کنند.
دو مقام ایرانی میگویند ماسک پس از سفر خانم ملونی به مارئه-لاگو دوباره با سفیر ایران تماس گرفت.
بعد از آن، مبادلۀ زندانیان بین ایران و ایتالیا با سرعت پیش رفت. ایران در ۸ ژانویه خانم سالا را آزاد کرد و چهار روز بعد، ایتالیا مهندس ایرانی به نام محمد عابدینی نجفآبادی را آزاد نمود.
عابدینی بنا به درخواست وزارت دادگستری آمریکا، در ایتالیا بازداشت شده بود. یک دادگاه فدرال در ماساچوست او را متهم کرده که فناوری پهپاد را برای ایران تأمین کرده است؛ فناوریای که در حمله ژانویه ۲۰۲۴ به پایگاه آمریکایی در اردن به کار رفت و طی آن سه نیروی نظامی آمریکا کشته شدند. به گفتۀ دو مقام ایرانی، ماسک به سفیر ایران گفته بود ایران خانم سالا را آزاد کند و به او اطمینان داده بود که آمریکا ایتالیا را برای استرداد مهندس ایرانی تحت فشار نمیگذارد.
هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل از اظهارنظر درباره ارتباط اخیر ماسک و سفیر خودداری کرده و در بیانیهای گفت که آزادی این دو نفر «نتیجۀ همکاری دوجانبه و تلاشهای هماهنگ بخشهای سیاسی و اطلاعاتی ایران و ایتالیا» بوده است.
همه طرفها در اظهارات علنی خود جانب احتیاط را نگه داشتهاند، اما برای بسیاری از ناظران، آزادی سریع این زندانیان پس از دیدار ترامپ و ملونی نشان میدهد که احتمالاً این موضوع در گفتوگو مطرح شده و به نتیجه رسیده است.
فردیناندو نلی فروچی، دیپلمات پیشین ایتالیا، میگوید: «محتملترین تحلیل این است که ملونی علامت مثبتی از ترامپ گرفت مبنی بر اینکه دولت در شرف روی کار آمدن (در آمریکا) مخالفت جدیای نخواهد داشت اگر ایتالیا، عابدینی را آزاد کند.»
ایتالیا اواسط دسامبر عابدینی را زمانی که در حال گذر از فرودگاه میلان بود، بازداشت کرد. سه روز بعد، مأموران واحد اطلاعاتی سپاه پاسداران اتاق خانم سالا در هتلی در تهران را بازرسی کردند و او را به بند انفرادی زندان اوین انداختند. خانم سالا برای پوشش خبری بهعنوان خبرنگار وارد ایران شده بود.
یک عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و آن دو مقام ایرانی گفتند خانم سالا برای تحت فشار قراردادن ایتالیا جهت آزادی آقای عابدینی بازداشت شد. ایران نزدیک به پنج دهه است بازداشت اتباع خارجی و دوتابعیتیها را به یکی از ابزارهای سیاست خارجی خود تبدیل کرده است.
شاهین مدرّس، کارشناس ایران و امنیت بینالملل مستقر در رم، میگوید: «مهم نیست چه کسی هستید: خبرنگارید، دیپلماتید یا توریست. مهم این است که آیا ایران تصور میکند میتواند از شما بهعنوان ابزار فشار استفاده کند یا نه.»
خانم سالا در مصاحبهای گفت در سلولی بدون تخت نگاهداری شده و روی زمین، فقط با دو پتو میخوابید. هفتهها عینک او را گرفته بودند و در مدت حبس چهرۀ انسان دیگری را نمیدید. صدای گریه و استفراغ سایر زندانیان را میشنید و روزانه ساعتها با چشمبند تحت بازجویی قرار میگرفت.
خانم سالا گفت بیشتر از هر چیزی از این میترسید که «عقلش را از دست بدهد.»
آقای راینری، دوستپسرش، میگوید ۲ ژانویه، خانم ملونی به مادر خانم سالا اطلاع داد که ظرف ۴۸ ساعت آینده اتفاق مهمی رخ خواهد داد.
در همین حال، آقای استروپا، برنامهنویس کامپیوتر، در حسابش در شبکه ایکس (توییتر سابق) به کنایه اشارههایی کرد. روزی که نخستوزیر ملونی به مارئه-لاگو رفت، او تصویر دیجیتالی ترامپ، ملونی و ماسک را در لباس رومی باستان منتشر کرد. روزی که خانم سالا آزاد شد، او تصویری ساختگی با هوش مصنوعی از ماسک در حال خوردن اسپاگتی همراه ایموجی پرچم ایتالیا به اشتراک گذاشت.
خانم سالا گفت میداند که دولت ایتالیا برای آزادی او هر کاری که لازم بود، انجام داد: «و هرکسی را که لازم بود، ملاقات کردند و هر صحبتی لازم بود، با هرکسی کردند.»
منبع:
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه با انتشار بیانیه ای در روز ۲۷ دی ماه، با تاکید بر اعتراض گسترده ی تشکل های کارگری و فرهنگی به تایید حکم اعدام پخشان عزیزی خاطرنشان کرده است: اعتراضهای تشکلها و گروههای مستقل در کشور، بیانگر همراستا بودن تشکلهای مستقل کارگری، معلمی و بازنشستگان در مقابله با سرکوب و اعدام است. ما کارگران و زحمتکشان در سراسر کشور باید در کنار جنبش مستقل کارگری، با صدای بلند مخالفت خود را با اعدام به هر بهانهای اعلام کنیم. در این بیانیه آمده است:
تأیید حکم اعدام پخشان عزیزی، مددکار و فعال بشردوست، از سوی دیوان عالی کشور، واکنشهای گستردهای را به همراه داشته است. این حکم در شرایطی صادر شده که ایرادات حقوقی و شواهد موجود در پرونده بهطور کامل نادیده گرفته شدهاند. فعالیتهای پخشان عزیزی، که در راستای امدادگری و کمک به آوارگان جنگی، بهویژه زنان و کودکان انجام شده بود، بهطور ناعادلانه و بر اساس سناریوسازیهای ساختگی از سوی دستگاه قضایی بهعنوان مصداق بغی قلمداد شده است.
چهار تشکل مستقل، شامل سندیکای کارگران نیشکر هفتتپه، گروه اتحاد بازنشستگان، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری و کارگران بازنشسته خوزستان، با انتشار بیانیهای این اقدام دستگاه قضایی را بهشدت محکوم کردهاند. آنها تأکید کردهاند که چنین احکامی تنها نشاندهنده تداوم سیاست سرکوب و خشونت ساختاری جمهوری اسلامی برای سرکوب مخالفان و ایجاد ترس در جامعه است.
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران نیز با صدور بیانیهای اعلام کرده است که سکوت در برابر چنین احکام ظالمانهای، به معنای همراهی با بیعدالتی و ظلم است.
همچنین تعدادی از تشکلهای صنفی معلمان، شامل انجمن صنفی فرهنگیان اسلامآباد غرب، کانون صنفی معلمان اسلامشهر، کانون صنفی فرهنگیان الیگودرز، کانون صنفی معلمان بوشهر، کانون صنفی معلمان ایران (تهران)، انجمن صنفی معلمان فارس، و تشکلهای معلمان کوردستان (سنندج، سقز و زیویه، مریوان و سروآباد) و مازندران، به صدور و تأیید احکام اعدام، از جمله برای زندانیان سیاسی مانند مجاهد کورکور، پخشان عزیزی، مهدی حسنی و بهروز احسانی اعتراض شدید کردهاند و از جامعه خواستهاند که برای توقف اعدامها، فارغ از نوع اتهام یا گرایش فکری زندانیان، اقدام جمعی انجام دهد.
دیگر تشکلهای مستقل بازنشستگان، از جمله شورای بازنشستگان و اتحاد بازنشستگان، از تمام فعالان، تشکلها و مردم آزادیخواه خواستهاند تا با اتحاد و اقدام جمعی، در دفاع از زندانیان محکوم به اعدام و توقف چرخه خشونت و سرکوب، موضع قاطع اتخاذ کنند.
سندیکا بار دیگر تأیید حکم اعدام پخشان عزیزی توسط دیوان عالی کشور و دیگر احکام اعدام را محکوم کرده و خواستار توقف فوری اجرای احکام اعدام علیه پخشان عزیزی، بهروز احسانی، مهدی حسنی، وریشه مرادی، مجاهد کورکور و سایر محکومان به اعدام است. چنانکه در بیانیه ۲۴ دیماه خود تأکید کرده ایم، ما با هرگونه «مجازات اعدام» بهعنوان اقدامی غیرانسانی و ابزاری سرکوبگرانه قاطعانه مخالف هستیم.
اعتراضهای تشکلها و گروههای مستقل در کشور، بیانگر همراستا بودن تشکلهای مستقل کارگری، معلمی و بازنشستگان در مقابله با سرکوب و اعدام است. برخلاف تشکلهای دست ساز حکومتی که به نام کارگران، معلمان و بازنشستگان، در خدمت منافع حاکمیت و توجیهکننده سرکوبگریهای آن عمل میکنند، تشکلهای مستقل با وجود فضای سرکوب و خفقان، و علیرغم زندانیشدن و آزار و اذیت اعضای خود، خواستار لغو فوری و بدون قید و شرط این احکام ناعادلانه و پایان دادن به سیاستهای سرکوبگرانه حاکمیت علیه فعالان کارگری، معلمی، دانشجویی، مدنی و سیاسی هستند.
ما کارگران و زحمتکشان در سراسر کشور باید در کنار جنبش مستقل کارگری، با صدای بلند مخالفت خود را با اعدام به هر بهانهای اعلام کنیم. «مجازات اعدام» نهتنها ناقض حق حیات است، بلکه تلاش جمعی ما برای عدالت اجتماعی، برابری و حق زندگی شایسته را نیز زیر پا میگذارد و به عقب میراند.
منبع:
شریفه محمدی، فروغ سمیعنیا، آزاده چاووشیان، تینا دلجو و زهره دادرس، فعالان زندانی با محکومکردن تأیید احکام اعدام مجاهد کورکور، پخشان عزیزی، مهدی حسنی و بهروز احسانی، نسبت به افزایش اعدامها، بهویژه اعدام زندانیان گمنام هشدار دادند.
در ادامه واکنشها به صدور احکام اعدام برای زندانیان سیاسی، جمعی از زنان زندانی در زندان لاکان در یک پیام مشترک همبستگی خود را با سایر زندانیان در زندانهای اوین، قزلحصار و تهران بزرگ اعلام کردند. آنها از بیانیه ۶۸ زندانی سیاسی و عقیدتی که پیشتر در محکومیت مجازات اعدام صادر شده بود، اعلام حمایت کردند.
به گزارش زمانه، شریفه محمدی، فروغ سمیعنیا، آزاده چاووشیان، تینا دلجو و زهره دادرس، فعالان زندانی تأیید احکام اعدام مجاهد کورکور، پخشان عزیزی، مهدی حسنی و بهروز احسانی را بهشدت محکوم کرده و نسبت به افزایش اجرای احکام اعدام، بهویژه برای زندانیان گمنام، ابراز نگرانی کردند.
آنها بهعنوان اعضای کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» در بند زنان زندان لاکان، بر ادامه این کارزار تأکید کرده و خواستار حمایت گسترده جامعه از مطالبه توقف اعدام شدند.
کارزار «سهشنبههای اعتصابی نه به اعدام» از سهشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۲ از سوی زندانیان سیاسی در ایران آغاز شد. سهشنبه هر هفته شمار بیشتری از زندانیان زندانهای مختلف ایران که با اتهامهای گوناگون در حبساند به این کارزار اعتصابی میپیوندند. تاکنون زندانیان سیاسی و غیرسیاسی در ۳۴ زندان ایران به این کارزار پیوستهاند و هر سهشنبه بهطور دستهجمعی علیه مجازات اعدام دست به اعتصاب غذا میزنند. بسیاری از آنها شاهد اعدام همبندیهای خود بودهاند.
پیشتر ۶۸ زندانی سیاسی زن و مرد از زندانهای اوین، قزلحصار کرج، لاکان رشت و تهران بزرگ با نگارش نامهای در واکنش به تأیید حکم اعدام پخشان عزیزی، بهروز احسانی و مهدی حسنی توسط دیوان عالی کشور، این احکام را غیرانسانی توصیف کردند و از مجامع و سازمانهای بینالمللی به ویژه نهادهای فعال در حوزه حقوق بشر خواستند در راستای نجات جان زندانیان سیاسی از تمام ظرفیت خود برای اقدامهای مؤثر استفاده نمایند. آنها همچنین افزایش بیسابقه اعدامها در سال ۲۰۲۴ را تلاش حکومت برای «حفظ سایه وحشت و هراس بر جامعه» دانستند.
علاوه بر فعالان و کنشگران از درون و خارج از زندانهای ایران، مایساتو، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور حقوق بشری ایران هم جمعه ۲۸ دی/۱۷ ژانویه در شبکه اجتماعی ایکس/توییتر نسبت به تأیید حکم اعدام پخشان عزیزی واکنش نشان داد.
این مقام سازمان ملل روز سهشنبه به اتفاق جمعی از کارشناسان مستقل حقوق بشر این نهاد خواستار لغو این حکم شد و هشدار داد: «حکم اعدام پخشان عزیزی نقض جدی قوانین حقوق بشر بینالمللی محسوب میشود و به نظر میرسد بازداشت و محکومیت خانم عزیزی صرفاً به دلیل فعالیتهای قانونی او به عنوان یک مددکار اجتماعی، از جمله حمایت او از پناهندگان در عراق و سوریه باشد».
طبق گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در حال حاضر دستکم ۵۴ زندانی سیاسی در ایران زیر حکم اعدام هستند و این احکام در حالی صادر شدهاند که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی بهطور سیستماتیک و نظاممند اصول دادرسی عادلانه و شفاف را نقض کرده و بسیاری از بازداشتشدگان و زندانیها را بهطور روانی و فیزیکی شکنجه میکند.
منبع:
نمیدانم از که یا از چه بگویم. از ظلم حاکمان بگویم که چگونه از همان سالهای اول استقرارشان، زندگی را بر سر مبارزانی چون پیروز و اعظم و دختر خردسالشان الیکا و هزارانی دگر آوار کردند، یا از مسئولان سازمانهای سیاسی و یاران و هم بندان عزیزانمان بگویم، به ویژه آنها که از این جنایتها جان سالم به در بردند و ما خانوادهها بیصبرانه منتظر حضورشان در کنار خودمان بودیم و کمتر سراغمان را گرفتند. (حداقل برای روشن شدن حقیقت و آنچه بر عزیزان ما پشت دیوارهای زندان گذشته است). یا از جامعهای بگویم که در برابر این ظلم، جنایت و سرکوب وحشیانه سکوت کردند و به ترومای وارد شده به ما خانوادهها و زندانیان سیاسی بازمانده از این جنایتها بیتفاوت بودند و یاریمان نکردند، حتی برای جلوگیری از تکرار این جنایتها که تا به امروز تکرار و تکرار شده است. یا از درد تنهایی دوست عزیز و یار دیرین ما اعظم که در این سالهای سیاه علیرغم زخمهای عمیق جان و تناش و درگیری با بیماری افسردگی، اما در تمام عمر کوتاه خودش و دختر نازنیناش برای زندگی بهتر و انسانی در حد توانش جنگید تا بتوانند سرپا بمانند.
دوشنبه نوزدهم آذر باخبر شدم که اعظم مقدسخو، از خانوادههای دادخواه خاوران و دوست عزیز و رفیق زخم خوردهی ما، در شرایطی بسیار اسفبار، ناروشن و در بیخبری مطلق از خانواده و دوستان، در بیمارستانی در قلعه حسن خان تهران از میان ما رفت و غم رفتن و چگونه رفتناش هنوز تا اعماق جانم را میسوزاند. چهارشنبه بیست و یکم آذر، پیکر اعظم عزیز را از بیمارستان تحویل گرفتند و به بهشت زهرا منتقل کردند و جمعه بیست و سوم آذر پیکر تکیدهاش را در مزار دخترش الیکا به خاک سپردند، بدون آنکه بدانند و بدانیم بر او چه رفته است و چرا اینگونه تنها رفت! غم رفتناش از یک سو و غم چگونه رفتنش از سوی دیگر ما را بسیار سوزاند که چرا نتوانستیم آنطور که بایسته و شایستهی او و هر انسانی است مراقبش باشیم. چگونه میتوانم این همه درد را در دلم جای دهم، آنهم دور از یار و دیار. از خودم نیز شرمندهام که چرا در چند ماه گذشته از اعظم عزیز خبری نگرفتم و چرا ما را بی خبر گذاشت و در تنهایی رفت؟!
اعظم مقدسخو در اول مرداد ۱۳۳۶ در تهران به دنیا آمد. دوره ابتدایی و دبیرستان را گذراند. حدود انقلاب ۵۷ بود که مادرش در حدود پنجاه سالگی به دلیل بیماری قلبی فوت کرد. در همان شرایط سخت وارد دانشگاه شد و درس خود را تمام کرد و در تهران دبیر علوم دوره راهنمایی شد. در سال ۱۳۶۳ با پیروز احیاء آشنا شد و به همدیگر علاقمند شدند و در یلدای سال ۶۳ با همدیگر ازدواج کردند. چندی نگذشت که اعظم باردار شد با این امید که اوضاع تغییر کرده و میتوانند فرزندشان را کنار هم در شادی و آزادی بزرگ کنند. دخترشان الیکا در ۲۰ اسفند ۱۳۶۴ به دنیا آمد. اما طولی نکشید که همسرش پیروز احیاء از اعضای سازمان فداییان اکثریت را حدود آبان سال ۱۳۶۵ بازداشت کردند و اعظم نیز راهش به جلوی زندانها باز شد. بازداشت تعدادی دیگر از اعضای این سازمان از مرداد ۱۳۶۵ شروع شد و پیروز اطلاع داشت و به اتفاق اعظم و دخترشان الیکا از خانه خارج شدند و اینطرف و آنطرف در خانهی فامیل بودند و عاقبت مجبور شدند به خانهی خود بازگردند و پیروز دستگیر شد. اعظم را نیز حدود خرداد سال ۱۳۶۶ با دخترش الیکا بازداشت کردند و حدود سه ماه در زندان بودند. اعظم و الیکا در زندان شرایط سختی داشتند و الیکا بارها تشنج کرد و اثرات آن تا بزرگسالی با او ماند و گاهی دچار تشنج میشد. پس از آزادی نیز اعظم مدام در راه زندان بود تا همسرش را ببیند و از شرایط او با خبر شود. گاه الیکا را با خود به ملاقات میبرد و گاه پیش فامیل میگذاشت و تنهایی به ملاقات میرفت. دخترشان الیکا تقریبا دو سال و نیمه بود که پیروز را در قتل عام زندانیان سیاسی چپ در شهریور ۱۳۶۷ مخفیانه در زندان اوین به دار کشیدند، بدون آنکه بگویند چرا و چگونه آنها را کشتهاند. بدون اینکه پیکرش و وصیت نامهای از او را تحویل بدهند و اعظم نیز چون سایر خانوادهها، راهی خاوران و دادخواه شد. اینکه بر این مادر و دختر و سایر مادران و خانوادههای خاوران چه گذشته و چه زخمهایی بر تن و روانشان زدند و علیرغم این زخمها چه تلاشهایی برای بقا و زندگی بهتر خود کردند از یک سو، و از سوی دیگر چه مقاومتها و مبارزات تحسین برانگیزی به شکل جمعی به عنوان مادران و خانوادههای خاوران برای دادخواهی و زنده نگاه داشتن خاوران زیر تیغ سرکوبهای مداوم حاکمیت کردند، آن هم در تنهایی و بدون رسانه و پشتیبانی از جامعهی مدنی، روایت دیگری است که امید روزی بتوانم زوایای مختلف آن را بنویسم.
دقیق نمیدانم اعظم از چه زمانی دچار تروما یا آسیبهای روانی شد، ولی گفته شده پس از بازداشت همسرش و بازداشت خودش و مشکلات الیکا در زندان، بهویژه پس از اعدام همسرش زخمهای او عمیقتر شد. تا جایی که به خاطر دارم اعظم تا سالها باور نداشت که همسرش را کشتهاند و چشم انتظار بود که شاید زنده باشد و آزاد شود، زیرا نه تنها پیکر پیروز را تحویل ندادند، بلکه رسمی هم نگفتند که او را اعدام کردهاند و تنها در آذرماه ۱۳۶۷ ساکی از او را تحویل دادند که بسیاری از این ساکها نشانهای از عزیزان ما را نداشت و این بیشتر باعث آزار ما خانوادهها شد و همچنین تهدیدهایی که برای جلوگیری از برگزاری مراسم و اطلاع رسانی میکردند و این تهدیدها تا همین امروز در خاوران ادامه دارد. این شکنجههای جسمی و روانی روی اعظم تاثیر زیادی داشت، اما تلاش زیادی کرد تا بتواند به زندگی عادی باز گردد و دختر شیریناش الیکا را بزرگ کند. برخی از اعضای خانواده و دوستان نیز در زمانهایی یار و همراهش بودند و بیتردید این با هم بودنها کمک موثری برای او و همگی ما بوده است تا بتوانیم کمی زخمهایمان التیام یابد و تاب بیاوریم، اما برای بسیاری از ما از جمله برای اعظم و الیکا کافی نبوده است و نیاز به همراهی و همدلی بیشتر داشتهایم.
تصویر الیکا و پدرش پیروز در خاوران
اعظم از حدود سال ۶۸ دوباره به معلمی بازگشت و دبیر علوم دوره راهنمایی شد و چندین سال نیز به عنوان معلم نمونه انتخاب شد و تا زمان بازنشستگی، علیرغم مشکلات بسیار و فراز و فرودهایی که داشت، کارش را ادامه داد. دخترش الیکا نیز دختر عاقل و درسخوانی بود و مقطع دبستان و دبیرستان را با موفقیت گذارند و در دانشگاه در چند رشته قبول شد. ابتدا برای مدیریت صنعتی دانشگاه دولتی قزوین ثبت نام کرد، ولی به این نتیجه رسیدند که رفت و آمد برای الیکا سخت است و در رشته مدیریت آموزشی دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی ثبت نام کرد و لیسانس خود را گرفت. الیکا حتی دلش میخواست که فوق لیسانس بگیرد، اما بعد منصرف شد چون از سوی دیگر دلش میخواست که مستقل و روی پای خودش باشد و در انتشارات دوستی برای ویراستاری مشغول به کار شد. الیکا نگاهی اجتماعی به مشکلات جامعه نیز داشت و هزینهی معالجات چند جوان بیمار دیالیزی را به عهده گرفته بود. اما نفهمیدیم چرا با وجود تمام تلاشهایش برای زندگی بهتر، مدتی به سلامتی خودش بیتوجه شده بود و به اعظم نیز اجازهی دخالت نمیداد و متاسفانه و بسیار ناباورانه در ششم اسفند ۹۳ باخبر شدیم که الیکا از میان ما رفت و غمی جانکاه را برای اعظم به جای گذاشت. ما دوستان نیز بسیار شوکه و متاثر شده بودیم که چرا الیکا در عنفوان جوانی در سن ۲۸ سالگی، پس از آنهمه تلاش برای بالندگی و برخورداری از یک زندگی شاد، اینچنین هولناک در گوشهی اتاقش بی سر و صدا رفت. در پزشکی قانونی گفته بودند که گلبولهای سفید او بسیار پایین بوده و گویا مدتی گیاه خوار شده بود و غذا نیز خیلی کم میخورد.
منبع:
الف) میدان جنگی از سوریه تا قفقاز و آسایهی میانه
با سقوط رژیم اسد، صفآرایی نیروهای سیاسی خاورمیانه تغییر بزرگی پیدا کرد. جمهوری اسلامی ایران و روسیه ضربهی سنگینی دریافت کردند. اما این پایان ماجرا نیست. قدرتگیری جریانات اخوانیـ سلفی وابسته به نوعثمانیخواهان ترکیه، قطعا به مذاق بسیاری از کشورها و طرفهای سیاسی خوش نیامده و دور تازهای از کشاکشها آغاز شده است. اکنون در سوریه، پروژهی زیادهخواهانهی ترکیه، برنامهی توسعهطلبانهی اسرائیل و منافع کشورهای عربی با هم تصادم کردهاند. همین مورد برای تنشآلودماندن فضای سوریه کفایت میکند. روژاوای کوردستان بهعنوان سنگری که در مقابل زیادهخواهی ترکیه ایستاده، تنها نقطهی امید خلقهای سوریه است.
سوریه، برای ایران ازدسترفته بهشمار میآید. مار سمی ترکیه که ایران و روسیه آن را در نشست آستانه در آستین خودشان پرورش دادند سرانجام به بلای جانشان مبدل شد. هر لحظهای که ایران در امر رویارویی با پانترکیسم و جریانات همسو با آن تعلل میورزد، حلقهی طناب بر گردن ایران تنگتر میشود. اگر ایران در عراق و حوزهی قفقاز علیه پانترکیسم فعال نشود قطعا ضربهی بعدی را در آن مناطق خواهد خورد. رژیم ترکیه علاوه بر الحاق برخی مناطق اقلیم کوردستان به خاک خود، بهشدت در حال آمادهسازی داعش و گروههای تبهکار در قفقاز، آسیای میانه و افغانستان است. ترکیه و اربابانش درصدد هستند کاری را که در سوریه انجام دادند در آسیای میانه و قفقاز علیه جبههی ایرانـ روسیهـ چین تکرار کنند و پروژهی کریدورهای انرژیـ تجاری این جبهه را به شکست بکشانند.
پس از سقوط رژیم سوریه، عراق اهمیتی به مراتب حیاتیتر برای ایران پیدا کرده است؛ در صورت تکرار سناریوی سوریه در عراق، عملا جنگ از مرزها وارد ایران خواهد شد. ترکیه بسترهای لازم برای چنین سناریویی را آماده کرده و با دریافت فرمان آتش، نیروهای تبهکار سلفیـ جهادی و مزدوران کورد وابسته به خودش را در همین راستا بکار خواهد گرفت. کمااینکه به بهانهی مقابله با حزب کارگران کوردستان، ارتش اشغالگر ترکیه به خاک اقلیم کوردستان تجاوز کرده و با عملگی بارزانی، پایگاههای بسیاری را در آنجا ساخته است.
ب) داستان تکراری دشمنی با کوردها
در سوریه تاریخ بار دیگر تکرار شد و اثبات نمود که دشمنی با کوردها و نپذیرفتن آزادی و حقوق دموکراتیک کوردها در نهایت به نفع هیچ یک از کشورهای منطقه نیست و جز آسیبهای جبرانناپذیر پیامدی برای آنها نخواهد داشت. سقوط صدام حسین و سقوط بشار اسد این حقیقت را به خوبی نشان داد. نگرش «یا همه چیز یا هیچ چیز» که در ذهن و مغز حکومتها و دیکتاتورهای خاورمیانه نهادینه شده، مانع از این است که رژیمهای منطقه خودخواسته دست به تحول بزنند. بنابراین تغییر همیشه با زور بر آنها تحمیل میشود.
رهبر ملت کورد عبدالله اوجالان برای حل سیاسی و دموکراتیک مسالهی کورد تلاشی بزرگ و تاریخی انجام دادهاند. اگرچه همواره رژیم ترکیه به دلیل نشانندادن صداقت در پروسهی چارهیابی مانع از حل مساله شده است. اکنون که جنگ جهانی سوم با تمام جنبههای ویرانگر خود به زندگی ملتهای منطقه تحمیل شده است، اهمیت تغییر دموکراتیک بیش از همیشه آشکار شده است. هرآنکه تن به تغییر دموکراتیک ندهد حتی اگر پوستهی محکمی از امنیت و ثبات ظاهری به دور خود تنیده باشد، میتواند در طی مدتی کوتاه به ورطهی سقوط و نابودی فرو افتد.
در خاورمیانه سه مشکل بزرگ وجود دارد: ۱ـ دولتهای مستبدی که با هرگونه تغییر و تحول مخالفاند ۲ـ بخشی از اپوزیسیونها که ناسیونالیست و قدرتطلب هستند و هدفشان از تغییر رژیم تنها جابجایی قدرت است و میخواهند دیکتاتوری را کنار بزنند تا خود دیکتاتور تازه بشوند ۳ـ مداخلات ابرقدرتهای جهانی که مدام دامنهی جنگ و بحران را گستردهتر و عمیقتر میسازند و ناچارهیابی مسائل را به منطقه تحمیل میکنند.
در مسالهی کورد نیز این سه مشکل بزرگ خودشان را نشان داده است. رهبر ملت کورد عبدالله اوجالان با پروژهی دموکراتیکی که سالهاست مطرح کردهاند برای گذار از این بنبست فکریـ سیاسی زمینهای ارزشمند فراهم آوردهاند و جنبش آپویی نیز در راستای عملیسازی این اندیشهها و پروژهها اقدام کرده است. به همین دلیل است که امروزه میبینیم بهجز اقلیتی از اپوزیسیون کوردی ناسیونالیست و سلطهخواه که خود بخشی از مشکل هستند، عموم کوردها و جنبش دموکراسیخواهیشان بهحالت یک بازیگر سیاسی فعال درآمده و وجودشان فرصتی تاریخی برای حل بحرانها و مسائل سیاسی منطقه است.
ج) ایران و رودستی که از پانترکیسم خورد
قبلا نیز اشاره کرده بودم در نبرد هژمونیک بین ایران و اسرائیل (بههمراه ابرقدرتهای جهانی حامیاش)، هر کدام از این طرفها پیروز شود بدون ارائهی یک برنامهی دموکراتیک فراگیر که حقوق و آزادیهای همه ملیتها و بخصوص کوردها تحت ضمانت درآید، پیروزیشان نوعی «دولت مستعجل و گذرا» خواهد بود.
دولتـ ملتهای منطقه چه بخواهند و چه نخواهند، خاورمیانه پوستاندازی خواهد کرد. حال چه از طریق روشهای مسالمتجویانهی دموکراتیک و سیاسی یا از طریق جنگ و تجزیه و اشغال. آنچه ما به عنوان جنبش آپویی همواره بر آن اصرار کردهایم، مخالفت با مداخلات خارجی در منطقه بوده است. خاورمیانه باید به دست مردم خود منطقه به سمت تغییر و دگرگونی برود. اما این تنها یک طرف قضیه است. پیداست که ابرقدرتهای جهانی و دولتهای منطقه به آسانی از برنامههای خود دست نخواهند کشید. باید دوباره به آنها یادآوری کرد که کوردها برای دموکراسی و تغییر مثبت یک فرصت هستند و نه تهدید. آنهایی که کوردها را تهدید قلمداد میکنند تنها وقتی به اشتباهبودن تفکر خود پی میبرند که صندلی قدرت از زیر پاهایشان بیرون کشیده شده باشد.
با سقوط سوریه، ایران هرچه بیشتر در مرکز توجه نیروهای جهانی خواهد بود. بدنهی حکومتی ایران به پانترکیسم آلوده است و این جریان نفوذ بسیاری در دستگاه تصمیمگیری نظام دارد. پانترکیسمِ نهادینهشده در درون حکومت ایران همواره مانعی اساسی بر سر راه تغییر دموکراتیک در ایران بوده است. همراستایی با خواستههای فاشیستی جریان پانترکیسم و دشمنی با خواستههای مشروع کوردها، کشور ایران را وارد مسیری زیانبار و دور باطل نمود. نهایتا نیز دیدیم که همین پانترکیسم با سرکردگی اردوغان چگونه در سوریه، پشت ایران را به خاک مالید.
تاسیس شبکهی تلویزیونی تیآرتی فارسی توسط ترکیه گام جدیدی برای مداخلات پانترکیستی در ایران است. هدف از این اقدامات هم فشار بر حکومت ایران است و هم بسترسازی ترکیه برای برنامههای الحاقگرایانه و پانترکیستی درازمدت خود در سرتاسر جغرافیای ایران؛ که این آشکارا در جهت ضربهزدن به کوردها، تحت تسلط درآوردن آذریها (ترکها) و دیگر هویتهای ساکن ایران است. شواهدی وجود دارد حاکی از اینکه سران رژیم ترکیه، مقامات ایران را تهدید به استفاده از گروههای مسلح علیه ایران کردهاند و اخباری در خصوص نشست این گروههای تبهکار جهادی و حزبی با رژیم ترکیه و با پادرمیانی بارزانی به بیرون درز کرده است. این گروهها شامل گروههای سلفی کورد شبهداعشی و آن دسته از سازمانهای کوردی ایرانی است که از یک سو همپیمان سازمان مجاهدین خلق هستند و از طرف دیگر توسط بارزانی بهعنوان مهره مورد استفاده قرار میگیرند. ترکیه برای بکارگیری تمامی این گروهها نقشههایی در سر دارد. این گروههای سلفی، مجاهد و سازمانهای ناسیونالیست وابستهی کوردی در جهت ضربهزدن به جنبش دموکراتیک کوردهای روژهلات از یک سو و از طرف دیگر به عنوان کارت فشار علیه ایران مورد استفاده قرار خواهند گرفت.
صدور احکام ناعادلانهی اعدام برای فعالان مدنی کورد و فعالان حوزهی زنان، درست در زمانی که ایران زیر ضرب نیروهای جهانی، پانترکیسم و اسرائیل قرار دارد تنها کار را برای ایران دشوارتر خواهد کرد. دشمنی با کوردها به زیان ایران است و صرفا باعث تشویق کوردها به واگرایی از ایران و گرایشپیداکردنشان به سمت رقبای ایران میشود. اگر سران تصمیمگیر حکومت اندکی خرد داشته باشند و به آنچه بر سر بشار اسد و سوریه آمد نگاه کنند، این حقیقت آشکار را درک خواهند کرد.
منبع: